پیشگیری

از مشکلات دوری کنید، قبل از آن که مجبور به حل کردن شان شوید.

 

این سوالات کلیدی را از خود بپرسید تا متوجه شوید مشکل از کجاست. واقعا چه چیزی باعث ناراحتی من شده است؟

 

آیا از چیزی دوری می کنم؟



آیا می تواند بیش از یک مسئله باشد؟

عقل چیست؟

 


کسی که در یک مسابقه تلویزیونی می تواند اسم ها و طالع همه ی برندگان مسابقه خوانندگی یورو ویژن را فهرست کند، ممکن است آدم عاقلی بنظر برسد اما به احتمال زیاد نیست، وگرنه مغزش را با این جَفنگیات پر نمی کرد. حتی قرار داشتن در بطن شایستگی ها که مستلزم داشتن تخصص است، هیچ تضمینی برای عاقل بودن نیست. پس عقل، با تلمبار کردن اطلاعات یکی نیست.
عقل یک مهارت عملی است، مقیاسی از توانایی ما در راهبری زندگی. هنگامی که متوجه شوید در مورد تقریبا همه ی دشواریهااجتناب از مشکلات ساده تر از حل کردن آن هاست، این توصیف ساده خود به خودنمایان می شود: "عقل یعنی پیش گیری."
واقعیت این است که زندگی سخت است. مشکلات از هر طرف بر سرتان می بارد.سر نوشت زیر پایتان چاه می کند و موانعی سر راه تان می گذارد تا مسیر شما را ببندد. نمی توانید این واقعیت را تغییر دهید. اما اگر بدانید که خطر کجا کمین کرده، می توانید آن را پس بزنید واز هرنوع مانعی اجتناب کنید. اینشتین این طور آن را بیان کرد:"یک انسان باهوش مشکل را حل می کند. یک انسان عاقل از آن اجتناب می کند."
مشکل آن جاست که اجتناب کردن از دردسرها جذابیت ندارد. طرح دو فیلم الف و ب را تصور کنید. در فیلم الف کشتی به یک کوه یخ برخورد می کند،کشتی غرق می شود. کاپیتان شریف آن با از خود گذشتگی وبه شکل متاثرکننده ای همه ی مسافران را از غرق شدن نجات می دهد. او آخرین نفری است که کشتی را ترک می کند ودرست لحظاتی قبل ازآن که کشتی برای همیشه در انبوهی از حباب وکف ناپدید شود خودش را به قایق نجات می رساند. در فیلم ب کاپیتان سکان کشتی را به موقع می چرخاند وآن را با حفظ فاصله ای معقول از کنار کوه یخ عبور می دهد. حاضرید برای تماشای کدام فیلم پول بدهید؟ البته که الف. اما در قالب یک مسافر واقعی روی کشتی کدام را ترجیح می دهید؟ جواب آن هم همین قدر مشخص است: ب
فرض کنیم این مثالها واقعی بودند. بعد چه اتفاقی می افتد؟ کاپیتان الف به برنامه های تلویزیونی دعوت می شود با او قراردادهای چند صد هزار دلاری برای نوشتن کتاب امضا می شود. کلاه کاپیتانیش را آویزان میکند و از آن به بعد با ایراد سخنرانیهای انگیزشی در جلسات جذب مشتری یا ملاقاتهای گروهی در شرکتهای بزرگ امرار معاش میکند. درشهر زادگاهش خیابانی به نامش ثبت خواهد شد و فرزندانش برای اولین بار به پدرشان افتخار خواهند کرد. از طرف دیگر کاپیتان ب، تا چند سال بعد وزمان باز نشستگی اش به دوری کردن از موانع ادامه خواهد داد وبه این مثال چار لی منگر پایبند خواهد ماند" من یک قانون در زندگی دارم، اگر یک گرداب بزرگ وجود داشته باسد ودوست نداشته باشی که با فاصله ی تنها پنج متری از آن عبور کنی، باید از 150متری آن دور بزنی." با این که کاپیتان ب به وضوح ماهرتر است این کاپیتان الف است که مورد احترام ما قرار می گیرد. چرا؟ چون موفقیت های به دست آمده از طریق اجتناب کردن را ( یعنی شکست هایی که موفق شده ایم از آن ها جا خالی بدهیم )  کسی جز خودمان نمی بیند.


 از کتاب " هنر خوب زندگی کردن" اثر رولف دوبلی